معامله با یک جوان......
11 مرداد 1394 توسط حدیثه خداشناس
(معامله با یک جوان)
در ارتفاعات سخت کردستان بودیم که به ما اطلاع دادند شهید محراب آیت اللّه مدنی (ره) برای بازدید منطقه به محل استقرار ما می آید……
هنگام بازدید، رزمنده نوجوانی جلو آمد و با حیایی خاص بعد از سلام و احوال پرسی گفت: الان ۹روز است که آب پیدا نکرده ایم و نماز هايم را با تیمّم خوانده ام، تکلیف نمازهای من چه می شود؟ …. شهید مدنی (ره) وقتی نگرانی او را دیدند در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود گفتند: حاضری یک معامله با من بکنی؟!! آن رزمنده گفت: چه معامله ای؟!!! شهید مدنی(ره) گفتند: من حاضرم تمام عبادت هايم را به تو بدهم و در عوض تو این ۹ روز نمازت را به من بدهی……
( به نقل از: ماهنامه جانباز، شماره ۱۰۵،گوینده خاطره: آقای علیرضا زوّاره)