ما صاحب داریم .......
به نام ایزد منان…
ما صاحب داریم….
شب عملیات والفجر هشت بود….
باید با عبور از اروند به خط دشمن توی فاو می زدیم….
کار سختی بود….
چون اروند معروف بود به رود خانه ای وحشی، از طرفی کوچک ترین اشتباه و سروصدا باعث می شد عراقی ها متوجه بشن اون وقت عملیات لو می رفت و بچه ها قتل عام می شدند…..
عراق هم خیالش راحت بود که ایران نمی تونه از اروند عبور کنه…..
کارشناسان بزرگ خارجی با دیدن اروند گفته بودند محال کسی بتونه ازش رد بشه….
اما اونا ایمان بچه ها رو دست کم گرفته بودند…
غواص ها به خط شدند برای ورود به رود خانه و شروع عملیات…..
فرمانده گردان یک طناب آورد وبه غواص ها گفت با فاصله مشخص خودتون رو به هم ببندید…..
همه بچه ها طناب ها رو بستند….
فرمانده در کمال تعجب دید نفر اول ستون یک متر از سر طناب رو رها کرده، بهش گفت: معنی این کارت چیه؟ چرا سر طناب رو به خودت نبستی؟ اون رزمنده نورانی و با صفا سرش رو پایین انداخت و با حالتی بغض آلود گفت: ما صاحب داریم!… سر طناب رو رها کردم که صاحبمون امام زمان عج بگیره…..
می خوام آقامون ما رو برسونه اون ور رود خونه، حال همه منقلب شد، فضای معنوی عجیبی بود…..
جالب تر اینکه اون ستون به راحتی از اروند خروشان گذشت…. بدون اینکه عراقی ها بفهمند و برای کسی اتفاقی بيفته….
( راوی: آقای حسنی از رزمندگان عملیات والفجر)